Sunday, February 7, 2010

half

تصوراتی دارم برا خودم توی ذهنم..مثل اینکه دلم می خواست چه شکلی بودم یا چه کاره بودم یا مرد زندگیم چه شخصیتی داشت و کجاها می رفتم و اونجاها چه کارهایی می کردم.. و هیچ چیزی مثل این تصورات سرگرمم نمی کنه و بعدش غمگینم
توی این تصوراتم صورتی ندارم. .. فقط تصور زنی لاغر با گردن نازک و بلندِ که استخوان های ترقوش بیرون افتاده و کاملا توی چشم می زنه

No comments:

Post a Comment